سندرم درد پيچيدهي منطقهاي به درد در يک يا دو دست يا پا اشاره دارد که در موقعيتهاي مختلفي بروز ميکند؛ بهخصوص بعد از صدمهي جسماني. جرقهي شروع اين درد را همچنين ممکن است موارد ديگري چون مشکلات خفيف بافت نرم همچون سندرم مجراي مچ دست بزنند.
سندرم درد پيچيدهي منطقهاي (CRPS) را در گذشته ديستروفي رفلکسي سمپاتيک ميناميدند، اما ديگر از اين نام استفاده نميشود؛ چون امروز مشخص شده اين تنها سيستم عصبي سمپاتيک نيست که در اين وضعيت دچار مشکل شده است.
اين يک نمونهي متداول است:
ماجراي اندرو
اندرو از کارکنان خدمات مراقبتي بود و در حالت عادي از سلامت خوبي برخوردار بود.
يک روز اندرو در حال پايين آمدن از پله در يخبندان بود که ليز خورد و به زمين افتاد. در اين برخورد مچ دست اندرو شکست. جراحي اول روي مچ دست اندرو تقريباً خوب پيش رفت، اما بعد او دچار عفوت شد و تجربهي دورهي بدي از درد را در بيمارستان داشت. بهبودي بيشتر از آنچه انتظار داشت طول کشيد.
زماني که گچ دست اندرو را باز کردند، او احساس غريبي در مچ و دستش داشت که خشک و ضعيف بودند. اندرو درد شديدي داشت. دست او ورم کرده و قرمز بود و دست آسيبديده، از دست ديگر گرمتر بود. در ابتدا پزشکان و فيزيوتراپيستها فکر کردند مشکل به زودي حل خواهد شد؛ اما چنين نشد.
بعد از 6 ماه، نشانهها بدتر شده بود. اندرو درد شديد مداومي داشت. هر لمس کوچکي در منطقهي درد، برايش بسيار دردناک بود و حسي شبيه به برقگرفتگي ايجاد ميکرد.
اندرو متوجه شد که به خوبي نميتواند دستش را حرکت دهد و آن را در موقعيتي نگه ميداشت که به جايي برخورد نکند. هميشه نگران بود رهگذرها با دستش برخورد کنند. دست آسيبديده کمي ورم داشت، اما زماني که اندرو چشمهايش را ميبست احساس ميکرد دستش بسيار بزرگتر از چيزي است که با چشم باز ميديد. او از ابراز اين مسئله به ديگران شرم داشت. انگشتان اندرو به تدريج خميده شدند و دست او دچار رعشهاي خفيف شد.
اندرو گيج شده بود و نميدانست چه بر سرش آمده. پزشکان ميگفتند شکستگي و صدمات همه بهبود يافتهاند، با اين حال درد از هميشه شديدتر بود. اندرو فکر ميکرد شايد بعضي از عصبهاي دستش آسيب ديدهاند، اما معاينات عصبشناختي و آزمايشها آسيب به اعصاب را تأييد نکردند.
بعد از 12 ماه، اندرو هنوز سر کارش بازنگشته بود و بيش از پيش کلافه و نگران وضعيت خود بود. او نميفهميد چه اتفاقي برايش افتاده است و فرضش بر اين بود که مشکل حتماً ارتباطي با صدمهي اعصاب دارد. |
زماني که اندرو به ديدار تيم مديريت درد رفت، آنها برايش توضيح دادند که با وجودي که مچ تا حدي آسيب ديده بود، آن آسيب ارتباطي با دردي به اين شدت نداشت. اتفاقي که افتاده بود اين بود که اندرو به سندرم درد مزمني به نام سندرم درد پيچيدهي منطقهاي دچار شده بود.
در سندرم درد پيچيدهي منطقهاي، پيچهاي تنظيم طبيعي که در سرتاسر مسيرهاي درد در سيستم عصبي وجود دارند، باز ميشوند؛ درست مانند اينکه پيچ صدا تا آخرين حد باز شده باشد. اين اتفاق تنها در عضو آسيبديده نميافتد، در نخاع و از همه مهمتر در مغز هم رخ ميدهد.
اندرو متوجه شد که براي درمان درد پيچيدهي منطقهاي بايد تلاش شود اين پيچها به تدريج بسته شوند. دارو و روشهاي درماني ديگري براي اين کار وجود دارد. مهمترين راه اين است که دست به کمک فيزيوتراپي تحرک بيشتري داشته باشد.
اين کار براي اندرو بسيار دردناک و دشوار بود. به او تمرينهايي براي حساسيتزدايي داده شده بود و براي بعضي از اين تمرينها او بايد از آينه استفاده ميکرد و ميآموخت موقعيت قرار گرفتن دستش را تشخيص دهد.
او تمرينات را با جديت انجام داد و در نهايت متوجه شد دردش تا ميزان قابل توجهي تخفيف پيدا کرده است. بعد از 12 ماه ديگر، او هنوز کمي درد داشت، اما قادر بود به سر کار برگردد و ميتوانست در بيشتر اوقات روز براي انجام کارهايش از دست آسيبديده استفاده کند. حالا که او به گذشته نگاه ميکرد، راضي بود که با تيمي ملاقات کرده که توانسته بودند مشکل را به شيوهاي مفيد برايش توضيح دهند و در مسير پيشرفت و بازپروري به او کمک کنند. |
انجمن جهاني مطالعهي درد، درد پيچيدهي منطقهاي نوع يک را به اين صورت تعريف کرده است (معناي اصطلاحات تخصصي در زير توضيح داده شده است):
ملاکهاي تشخيصي باليني بوداپست براي سندرم درد پيچيدهي منطقهاي:
ملاکهاي تشخيصي (4-1 الزامي):
1- درد مداوم که با اتفاقي که آن را باعث شده تناسب ندارد.
2- بايد در چهار دستهي زير از هر سه نشانه لااقل يکي را داشته باشد:
حسي: گزارش فزوني حساسيت و/يا الودينيا
اعصاب تنگ و گشادکنندهي عروق: گزارش عدم تقارن درجه حرارت و/يا تغيير رنگ و/يا عدم تقارن در رنگ پوست
سودوموتور/ادم: گزارش ادم و/يا تغيير در تعريق و/يا عدم تقارن در تعريق |
حرکتي/تروفيک: گزارش کاهش طيف حرکت و/يا بدکارکردي حرکتي (ضعف، رعشه، تونوس) و/يا تغييرات تروفيک (مو، ناخن، پوست)
3- بايد در زمان معاينه از هر دو نشانه لااقل يکي يا بيشتر را داشته باشد:
حسي: گزارش فزوني حساسيت (به نوک سنجاق) و/يا الودينيا (به لمس آرام و/يا فشار بدني عميق و/يا حرکت مفصل)
اعصاب تنگ و گشادکنندهي عروق: شواهدي از عدم تقارن درجه حرارت و/يا تغيير رنگ و/يا عدم تقارن در رنگ پوست
سودوموتور/ادم: شواهدي از ادم و/يا تغيير در تعريق و/يا عدم تقارن در تعريق
حرکتي/تروفيک: شواهدي کاهش طيف حرکت و/يا بدکارکردي حرکتي (ضعف، رعشه، تونوس) و/يا تغييرات تروفيک (مو، ناخن، پوست)
تشخيص ديگري وجود ندارد که نشانهها و علائم را بهتر توجيه کند.
اصطلاحات:
ادم: تورم
فعاليت سودوموتور: اغلب به تغيير رنگ يا تغيير در جريان خون اشاره دارد.
الودينيا: پاسخي دردناک به يک محرک غيردردناک. به عنوان مثال، ساييده شدن آرام پوست به روتختي دردناک باشد.
پردردي: افزايش حساسيت به محرکهايي که به طور معمول دردناک هستند
|
بعضي افراد بدون تورم يا تغيير رنگ چنداني دچار درد در اندام ميشوند؛ در اين باره همچنان گفتگوهايي وجود دارد که آيا اين افراد نيز به سندرم درد پيچيدهي منطقهاي دچار هستند يا خير. اگر چنين نباشد، مشکل آنها بسيار شبيه به اين بيماري است و احتمالاً به انواع خاصي از درمان نياز دارد.
درد پيچيدهي منطقهاي يک موضوع پيچيده است و پرداختن به تمام جنبههاي آن در اين صفحه امکانپذير نيست.
بعضي افرادي که اين مطلب را ميخوانند احتمالاً از خود ميپرسند سندرم درد پيچيدهي منطقهاي چه ارتباطي با اين وبسايت دارد که به نشانههاي کنشي ميپردازد؟ در مقالهي زير، علت اين مسئله توضيح داده شده است:
Popkirov S, Hoeritzauer I, Colvin L, Carson A, Stone J. Complex regional pain syndrome and functional neurological disorders: time for reconciliation. J Neurol Neurosurg Psychiatry. 2018; 0:jnnp-2018-318298. https://jnnp.bmj.com/content/early/2018/10/24/jnnp-2018-318298
1- اين يک مشکل عصبشناختي واقعي و ناتوانکننده است که در غياب آسيب و بيماري ساختاري ديگري که به سادگي قابل توضيح باشد ديده ميشود. بيشتر علائم جسماني سندرم درد پيچيدهي منطقهاي خود را در اندامي نشان ميدهند که بيتحرک هستند.
2- بسياري از مبتلايان به سندرم درد پيچيدهي منطقهاي حواس تغييريافتهاي را تجربه ميکنند (که نميتوان آن را بر اساس بيماري توضيح داد و شباهتهايي به نشانههاي حسي کنشي دارد.)
3- مبتلايان به سندرم درد پيچيدهي منطقهاي در عضو خود احساس ضعف ميکنند که اغلب کيفيتي گسستي دارد. به عنوان مثال، ممکن است بيمار احساس کند دست يا پايش مانند قبل «متعلق به خودش» به نظر نميرسد. زماني که عضو معاينه ميشود، ضعف موجود از نظر باليني با ضعف کنشي قابل افتراق نيست. گاهي بيماران مبتلا به سندرم درد پيچيدهي منطقهاي دچار يک اختلال حرکتي ميشوند؛ بهخصوص تونوس کنشي. تونوس کنشي نيز اغلب با صدمات خفيف مرتبط است.
4- در بعضي بيماران، يکي از مهمترين عوامل پيش از آغاز سندرم درد پيچيدهي منطقهاي بيتحرکي و اجتناب از حرکت دادن عضو است. جاي تعجب ندارد، چون سندرم درد پيچيدهي منطقهاي يک مشکل دردناک است. با اين وجود، به نظر ميرسد هرچه فرد کمتر عضو را حرکت دهد، درد آن بيشتر ميشود و درد بيشتر به نوبهي خود احتمال حرکت دادن عضو را کاهش ميدهد و به همين ترتيب.
در صفحات مربوط به درد و فيزيوتراپي بيشتر در اين مورد بخوانيد.
شکي نيست که مبتلايان به سندرم درد پيچيدهي منطقهاي تغييراتي زيستشناختي را تجربه ميکنند، اما اين موضوع براي مبتلايان به نشانههاي کنشي ديگر نيز صدق ميکند. به نظر ميرسد اين مشکلات بيش از آنچه فکر ميکرديم با هم اشتراک داشته باشند.
درمانهاي دارويي بالقوه و مداخلات زيادي براي اين مشکل وجود دارد، اما به نظر ميرسد کليديترين نکته افزايش تحرک باشد.